- نام رمان : پیانیست
- نویسنده : کیانا.ع
- صفحات :
دانلود رمان پیانیست نسخه آندروید, جاوا, EPub و PDF
خلاصه داستان : داستان درباره ی دختریه که علاقه ی زیادی به موسیقی داره اما به دلیل مخالفت خانواده مجبور به انجام کاری میشه که….
قسمتی از قلم نویسنده : با یک حرف تنم لرزید مثل همیشه!اخه چرا!!به سرعت از جام بلند شدم و به اتاقم رفتم….نمیدونم چه قدر زمان گذشت که بالاخره صدای در اتاقم دراومد… -نگاش کن تو رو خدا!!!!!!!!اخه دختر ادم به خاطر هم چین چیز کوچیکی داری اینجوری گریه میکنی!!!!پاشو دخترم پاشو صورتتو بشور که چشم های قشنگت دوباره برق بزنن پاشو عزیزم -ولی مامان این منصفانه نیست……..من باید برم کلاس موسیقی بابا منم یه حقی دارم مامان جونم دیگه خسته شدم از کلمه های نه نه نه!!اه! -میدونم عزیزم ولی باباته دیگه ولی من بازم باهاش حرف میزنم!شاید راضی شد…حالا پاشو برو صورتتو بشور که دیگه داره از نیمه شب هم گذشته!مگه تو دانشگاه نداری دختر قشنگم!؟ -چشم مامان.مامان فقط تو منو درک میکنی.. اروم اروم از پله های خونه اومدن بیرون و صورتمو شستمو مسواک زدمو رفتم تو اتاقم..همین که سرمو رو بالش گذاشتم دوباره غم این که نمیتونم به چیزی که عاشقشم یعنی موسیقی برسم گریم گرفت…. -ترانه؟؟؟؟!!!!!دخترم؟!!!!!پاشو عزیز دلم دانشگاهت دیر میشه هااا. به زور از تخت اومدم پایین به ارومی به مامانم سلام کردم -سلام به روی ماهت…!بدو بیا صبحانه بخور که دیرت نشه. رفتم اشپرخانه و روی صندلی نشستم..مامانم یه لیوان چای برام ریخت… -راستی ترانه کی میای خونه؟؟!!میخواهیم بریم خونه مامان بزرگت -نمیدونم ولی فکر کنم ۷ این طورا خونه باشم! -باشه عزیزم پس منتظرت میمونیم تا بیای و با هم بریم به سرعت صبحانمو خوردمو از مامان تشکر کردم و لباسامو پوشیدم..وقتی میخواستم از در بیرون برم مامان جلمو گرفت و گقت: -دخترم زیاد هم به موضوع دیشب فکر نکن من دوباره با پدرت حرف میزنم… -باشه مامان. گونشو بوسیدمو از خونه بیرون اومدم… این قدر درگیر مسئله ی دیشب بودم که به کل یادم رفته بود جزوه ی درس ریاضیمو برای دوستم یعنی ارغوان بیارم… بدون اینکه بفهمم سریع از اتوب و س خارج شدم و به سمت دانشگاه رفتم…تا وارد دانشگاه شدم ارغوان جلومو گرفت و گقت: -به به سلام به ترانه خانو خودم!چطوری؟!! -الکی ادای دوستای خوبو درنیار ارغوان یادم رفن جزوه رو بیارم -ها؟؟!یادت رفت!؟!!!!!!!بمیری ایشالا ترانه!حالا خوبه یه ۱۰۰ باری گفتم یادت نره ها!الزایمر گرفتی ترانه؟!!! -ببخشید.دیشب یه چیزی شد که به کل یادم رفت! -چی شد مگه دیشب؟! -مثل همیشه پدرم گفت نه..!
.................................................